نه... من دیگر نمی‌خندم
نوشته شده توسط : ☂☂☂ مرتضـــــی ☂☂☂

نه... من دیگر نمی‌خندم

نه من دیگر به روی ناکسان هرگز نمی‌خندم
دگر پیمان عشق جاودانی
با شما معروفه های پست هر جایی نمی‌بندم
شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت
ز قلب آسمان جهل و نادانی
به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت
گرد ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می‌بارید
شما،‌کاندر چمنزار بدون آب این دوران توفانی

به فرمان خدایان طلا،‌ تخم فساد و یأس می‌کارید؟
شما، رقاصه‌های بی سر و بی پا
که با ساز هوس پرداز و افسون ساز بیگانه
چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت
به بام کلبهٔ فقر و به روی لاشهٔ صد پارهٔ زحمت
سحر تا شام می‌رقصید
قسم بر آتش عصیان ایمانی
که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم
که من هرگز، به روی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی‌خندم
پای می‌کوبید و می‌رقصید
لیکن من... به چشم خویش می‌بینم که می‌لرزید
می‌بینم که می‌لرزید و می‌ترسید
از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم
که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و ساکت و فانی
خبرها دارد از فردای شورانگیز انسانی
و من... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی
کنون خاموش،‌ در بندم
ولی هرگز به روی چون شما غارتگران فکر انسانی نمی‌خندم





:: موضوعات مرتبط: كارو , ,
:: برچسب‌ها: نه , , , من دیگر نمی‌خندم ,
:: بازدید از این مطلب : 563
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 2 آذر 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: